فیض کاشانی:ای که حیران سراپای بت سیمینی مرد اسلامی نهای برهمنی برهمنی
❈۱❈
ای که حیران سراپای بت سیمینی
مرد اسلامی نهای برهمنی برهمنی
در تماشای بتان روی دلت گر بخداست
مؤمنی همچو منی همچو منی همچو منی
❈۲❈
ای که از گلشن رو نیست ترا برگ و نوا
بلبلی در چمنی در چمنی در چمنی
جان نداری که نداری نظری با خوبان
پای تا سر تن بیجان و سراپا بدنی
❈۳❈
گفتم از عشق تو جان ندهم دل نکنم
گفت اگر در غم ما جان بدهی دل نکنی
گفتمش توبه نخواهم دگر این بار شکست
گفت هی میشکنی میشکنی میشکنی
❈۴❈
گفتمش فیض نظر سوی بتان کی فکند
گفت هی میفکنی میفکنی میفکنی
کامنت ها