فیض کاشانی:در دل ز حق تعالی، شکریست بینهایت کو در کتاب خود کرد، در شأن تو حکایت
❈۱❈
در دل ز حق تعالی، شکریست بینهایت
کو در کتاب خود کرد، در شأن تو حکایت
در وعده وصالت، نستخلفنّهم گفت
جان گر فشانم ارزد، این لطف و این عنایت
❈۲❈
روزی که حق جدت، اشرار غصب کردند
کرد این خطای منکر، در آل او سرایت
کس تشنه شما را، دیگر نداد آبی
گفتی ولی شناسان، رفتند از آن ولایت
❈۳❈
از شور کربلا شد، دلها کباب کانجا
سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت
هرچند فکر کردم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این حکایت، فریاد از این روایت
❈۴❈
شد در شب خفایت، راه مراد من گم
از گوشهای برون آی، ای کوکب هدایت
گر تو کنی عذابم، رو از تو برنتابم
جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت
❈۵❈
مهر امام باید، ورنه چه سود ای فیض
قرآن به سبعه خواندن در چارده روایت؟!
کامنت ها