فیض کاشانی:پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
❈۱❈
پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
❈۲❈
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
سدّ اسما به ملک طنطنه اعلم زد
دل آدم هوس منزلت ایشان داشت
دست رد آمد و بر سینه نامحرم زد
❈۳❈
نور ایشان سبب سجده آدم گردید
دیو پیدا شد و آتش به همه عالم زد
شیعه آل نبی نیست مگر راه روی
که قدم بر سر اسباب دل خرم زد
❈۴❈
فیض اگر در ره تقوی قدمش سست آمد
دست اخلاص به دامان شما محکم زد
کامنت ها