فیض کاشانی:خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود دوست را چاره به جز مرهم رحمت نبود
❈۱❈
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
دوست را چاره به جز مرهم رحمت نبود
خیره آن دیده که گریان نبود در غم تو
تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
❈۲❈
دولت از مهدی هادی طلب و سایه او
هر که را عدل نباشد فر دولت نبود
پادشاهی نرسد جز نبی و عترت او
زانکه عصمت دگری را و طهارت نبود
❈۳❈
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
دانش اندوز و ادب ورز که در مجلس او
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
❈۴❈
فیض از نائب حق در ره حق همت خواه
که در این عصر جز او صاحب همت نبود
کامنت ها