فیض کاشانی:لاف محبت او، بر قدسیان توان زد از سوز شوقش آتش، در انس و جان توان زد
❈۱❈
لاف محبت او، بر قدسیان توان زد
از سوز شوقش آتش، در انس و جان توان زد
بر آستان مهدی، گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی، بر آسمان توان زد
❈۲❈
گر دولت وصالش، خواهد دری گشادن
سرها بدین تخیل، بر آستان توان زد
بر جویبار چشمم، گر سایه افکند دوست
بر خاک رهگذارش، آب روان توان زد
❈۳❈
عدلش چو رو نماید، ظلم و ستم بسوزد
بیحضرتش چکاری، بر ظالمان توان زد
علم و کتاب و سنت، بی او چه ذوق بخشد
جام می مغانه، هم با مغان توان زد
❈۴❈
سبط رسول و قرآن، فهم درست و ایمان
چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد
یا رب به وصل مهدی بر فیض مرحمت کن
باشد که گوی دولت، با دوستان توان زد
کامنت ها