فروغی بسطامی:کیفیتی که دیدم از آن چشم نیم مست با صدهزار جام نیارد کسی به دست
❈۱❈
کیفیتی که دیدم از آن چشم نیم مست
با صدهزار جام نیارد کسی به دست
یک جسم ناتوان ز سر راه او نخاست
یک صید نیمجان ز کمینگاه او نجست
❈۲❈
کو آن دلی که نرگس فتان او نبرد
کو سینهای که خنجر مژگان او نخست
جز یاد او امید بریدم ز هر چه بود
جز روی او کناره گرفتم ز هر که هست
❈۳❈
از من دویی مجوی که یک بینم از ازل
وز من ادب مخواه که سرمستم از الست
منت خدای را که ز هر سو به روی من
در باز شد ز همت رندان میپرست
❈۴❈
با من مگو که بهر چه دیوانه گشتهای
با آن پری بگوی که زنجیر من گسست
پهلو زند به شهپر جبرییل ناوکی
کز شست او رها شد و بر جان من نشست
❈۵❈
زلف گرهگشای تو پیوند من برید
چشم درستکار تو پیمان من شکست
از جعد سر بلند تو یک قوم دستگیر
وز عنبری کمند تو یک جمع پای بست
❈۶❈
سرو بلند من ننهد پا فروغیا
بر فرق آن کسی که نگردد چو خاک پست
کامنت ها