فروغی بسطامی:فریاد که رفت خونم از یاد چون دیده به روی قاتل افتاد
❈۱❈
فریاد که رفت خونم از یاد
چون دیده به روی قاتل افتاد
فرزند بشر بدین روش نیست
حوری بچهای تو یا پریزاد
❈۲❈
آتش به درون من کسی زد
کز خانه تو را برون فرستاد
تا طرهٔ پرشکن گشادی
عشقم گرهی ز کار نگشاد
❈۳❈
تا دانهٔ خال تو برآید
بس خرمن جان من که رفت برباد
بر بست به راستی میان را
در بندگی تو سرو آزاد
❈۴❈
عشق تو حریف سخت پیمان
عهد تو بنای سست بنیاد
سر رشتهٔ کین ندادی از دست
ویرانهٔ دل نکردی آباد
❈۵❈
من بودم و نالهٔ فروغی
آن هم اثری نکرد فریاد
کامنت ها