فروغی بسطامی:همان که چشم تو را طرز دلربایی داد دل مرا به نگاه تو آشنایی داد
❈۱❈
همان که چشم تو را طرز دلربایی داد
دل مرا به نگاه تو آشنایی داد
پس از شکستن دل کام دادیام آری
به تن درست نباید که مومیایی داد
❈۲❈
به یاد شمع رخت آهی از دلم سر زد
که در دل شب تاریک روشنایی داد
نهاد عمر من آن روز زد به کوتاهی
که کام بوالهوسان زلفت از رسایی داد
❈۳❈
چه شاهدی تو که زاهد به یک کرشمهٔ تو
متاع تقوی و کالای پارسایی داد
کجا به شاهی کونین سر فرود آرد
کسی که عشق تواش منصب گدایی داد
❈۴❈
اگر نه با تو یک پردهاش فلک پرورد
پس از برای چه گل بوی بی وفایی داد
چنان ز زلف تو مرغ دلم به دام افتاد
که گر بمیرد نتوانمش رهایی داد
❈۵❈
سزای من که دمی خرم از وصال شدم
هزار مرتبه عشق از غم جدایی داد
به صیدگاه محبت دل فروغی را
غزال چشم تو ذوق غزل سرایی داد
کامنت ها