فروغی بسطامی:زلف پر چین تو مشاطه شبی شانه نکرد که دو صد خون به دل محرم و بیگانه نکرد
❈۱❈
زلف پر چین تو مشاطه شبی شانه نکرد
که دو صد خون به دل محرم و بیگانه نکرد
خرمنی نیست که غمهای تو بر باد نداد
خانهای نیست که سودای تو ویرانه نکرد
❈۲❈
آخرش چرخ به زندان مکافات کشید
هر که را سلسلهٔ موی تو دیوانه نکرد
شیخ تا حلقهٔ زنار سر زلف تو دید
هیچ در دل هوس سبحهٔ صد دانه نکرد
❈۳❈
رخ افروختهات ز آتش هجرانم سوخت
آن چه او کرد به من، شمع به پروانه نکرد
خانه هستیش از سیل فنا ویران باد
هر که از روی صفا خدمت میخانه نکرد
❈۴❈
نه عجب گر بکند دست قضا ریشهٔ او
هر حریفی که می از شیشه به پیمانه نکرد
آگهی هیچ ز کیفیت مستانش نیست
آن که در پای قدح نعرهٔ مستانه نکرد
❈۵❈
پی به سر منزل مقصود فروغی نبرد
آن که جان را به فدای سر جانانه نکرد
کامنت ها