فروغی بسطامی:هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد اول شکاف سینهٔ مرا نشانه کرد
❈۱❈
هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد
اول شکاف سینهٔ مرا نشانه کرد
دستی که بر میان وصال تو میزدم
تیغ فراق منقطعش از میانه کرد
❈۲❈
تا چشمم اوفتاد به شاهین زلف تو
عنقای عشق بر سر من آشیانه کرد
سیل غمت فتاد به فکر خرابیام
چندان که در خرابه من جغد خانه کرد
❈۳❈
در ناف آهوان ختا نافه گشت خون
تا جعد مشکبوی تو را باد شانه کرد
هر سر خبر ز سر محبت کجا شود
الا سری که سجدهٔ آن آستانه کرد
❈۴❈
تنها من اسیر خط و خال او شدم
بس مرغ دل که صید بدین دام و دانه کرد
تیغ ستم کشیده به سر وقت من رسید
الحق که در حقم کرم بیکرانه کرد
❈۵❈
گفتم مگر ز باده به دامن نشانمش
برخاست از میانه و مستی بهانه کرد
منت خدای را که شراب صبوحیام
فارغ ز ورد صبح و دعای شبانه کرد
❈۶❈
بی مهری از تو دید فروغی ولی مدام
فریاد از آسمان و فغان از زمانه کرد
کامنت ها