فروغی بسطامی:بر زلف تو باید که ره شانه ببندند یا مشکفروشان در کاشانه ببندند
❈۱❈
بر زلف تو باید که ره شانه ببندند
یا مشکفروشان در کاشانه ببندند
آن جا که تویی جای نظر بستن ما نیست
گو اهل نصیحت لب از افسانه ببندند
❈۲❈
خرم دل قومی که به یاد لب لعلت
پیمان همه با گردش پیمانه ببندند
عیشی به از این نیست که از روی تو عشاق
برقع بگشاند و در خانه ببندند
❈۳❈
بگشا گرهی از شکن جعد مسلسل
تا گردن یک سلسله دیوانه ببندند
بنمای به مرغان چمن دانهٔ خالت
تا دل به خریداری این دانه ببندند
❈۴❈
شاید که به تحصیل تو ای گوهر شهوار
شاهان جهان همت شاهانه ببندند
کیفیت چشم تو کفاف همه را کرد
گو بادهفروشان در میخانه ببندند
❈۵❈
بیرون نرود رنج خمار از سر مردم
گر دیده از آن نرگس مستانه ببندند
اهل نظر از زلف تو خواهند کمندی
تا دست عدوی شه فرزانه ببندند
❈۶❈
کوشنده محمدشه غازی که سپاهش
دست فلک از بازوی مردانه ببندند
ای شاه فروغی به تجلی گه آن شمع
مپسند رقیبان پر پروانه ببندند
کامنت ها