فروغی بسطامی:همه جا تیر تو بر سینهٔ ما میآید جان به قربان خدنگی که به جا میآید
❈۱❈
همه جا تیر تو بر سینهٔ ما میآید
جان به قربان خدنگی که به جا میآید
جوی خون میرود از چشمهٔ چشمم بر خاک
بر سرم بین که ز دست تو چهها میآید
❈۲❈
گر دل از سنگ جفای تو ننالد چه کند
شیشه هنگام شکستن به صدا میآید
صف عشاق به یک چشم زدن بر هم زد
یارب این صف زده مژگان ز کجا میآید
❈۳❈
سخت شد بر دل من کار به حدی در عشق
که به سر وقت من آن سست وفا میآید
من ز خود میروم و یار قدح میبخشد
تشنه جان میدهد و آب بقا میآید
❈۴❈
همه اخوان صفا بر سر وجدند مگر
صنم ماست که از روی صفا میآید
میرسد جلوهگر آن سرو خرامان ای دل
مستعد باش که توفان بلا میآید
❈۵❈
مگر اندیشهام از روی خطا رفت که باز
ترک سر مست من از راه خطا میآید
جمعی افتاده به هر گوشه پریشان حالند
مگر از سنبل او باد صبا میآید
❈۶❈
از سر ریختن خون فروغی مگذر
چون به میدان تو در عین رضا میآید
کامنت ها