فروغی بسطامی:ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش در بندگی خاک درش صدر نشین باش
❈۱❈
ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش
در بندگی خاک درش صدر نشین باش
یک چند به گرد حرم و کعبه دویدی
یک چند مقیم در میخانهٔ چین باش
❈۲❈
بگذر ز سر عقل و قدم نه به ره عشق
چندی پی آن رفتی، چندی پی این باش
بگذار ز کف سبحه و بردار صراحی
یک چند چنان بودی، یک چند چنین باش
❈۳❈
بستان می باقی ز کف ساقی مجلس
آسوده دل از کوثر و فردوس برین باش
خواهی که شوی خازن اسرار امانت
جبریل صفت در همه احوال امین باش
❈۴❈
تا کی به گمان در پی مطلوب دوانی
در راه طلب پیرو ارباب یقین باش
ایمن مشو از فتنهٔ چشم سیه او
چون رند نظرباز شدی حادثه بین باش
❈۵❈
شاید که شکاری ز کناری به در آید
با تیر و کمان در همه راهی به کمین باش
ای آن که شدی آینهدار رخ یوسف
یک لحظه به فکر دل یعقوب حزین باش
❈۶❈
هرگه که بخندند امیران ملاحت
خونین دل از آن خندهٔ لعل نمکین باش
هر جا که درآیند ملوک از در حشمت
مشغول تماشای ملک ناصردین باش
❈۷❈
شاهی که چنین عرضه دهد چرخ بلندش
تا دور زمانی است شه روی زمین باش
شاها به دعای تو چنین گفت فروغی
تا تاج و نگین است تو با تاج و نگین باش
❈۸❈
تا مقصد خویش از می و معشوق توان یافت
ساغرکش و با شاهد مقصود قرین باش
کامنت ها