فروغی بسطامی:دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش تا به دنبالهٔ این کار ببینم حالش
❈۱❈
دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش
تا به دنبالهٔ این کار ببینم حالش
جمعی افتاده به خاک از روش چالاکش
خلقی آغشته به خون از مژه فتانش
❈۲❈
مژدهٔ قتل مرا داد و به تعجیل گذشت
ترسم آخر گذرد عمر من از اهمالش
گر بیاید ز سفر یار پری‌پیکر من
می‌رود جان گران مایه به استقبالش
❈۳❈
دلم از نقطهٔ سودای غمش خالی نیست
تا کشیدم به نظر صورت مشکین خالش
هر دلیلی که حکیم از دم شب کرد بیان
هیچ معلوم نکردیم ز استدلالش
❈۴❈
هر مریضی که طبیبش تو شکرلب باشی
بهر آن است که بهتر نشود احوالش
به امیدی ز چمن دستهٔ سنبل برخاست
که سر زلف دراز تو کند پامالش
❈۵❈
زلف کوتاه تو از شوق همین گشت بلند
که شبی دست کشد شاه بلند اقبالش
مالک اختر فیروز ملک ناصردین
که به هر کار خدا خواست مبارک فالش
❈۶❈
خسروان بهر سجودش همه بر خاک افتند
هر کجا خامهٔ نقاش کشد تمثالش
خسروا کام فروغی همه جا کام تو باد
شکرلله که خدا داد همه آمالش
کامنت ها