فروغی بسطامی:دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را
❈۱❈
دادیم به یک جلوهٔ رویت دل و دین را
تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را
من سیر نخواهم شدن از وصل تو آری
لب تشنه قناعت نکند ماء معین را
❈۲❈
میدید اگر لعل تو را چشم سلیمان
میداد در اول نظر از دست نگین را
بر خاک رهی تا ننشینی همهٔ عمر
واقف نشوی حال من خاک نشین را
❈۳❈
بر زخم دلم تازه فشاند نمکی عشق
وقتی که گشایی لب لعل نمکین را
گر چین سر زلف تو مشاطه گشاید
عطار به یک جو نخرد نافهٔ چین را
❈۴❈
هر بوالهوسی تا نکند دعوی مهرت
ای کاش بر آری زکمر خنجر کین را
در دایرهٔ تاجوران راه ندارد
هر سر که به پای تو نسایید جبین را
❈۵❈
چون باز شود پنجهٔ شاهین محبت
درهم شکند شه پر جبریل امین را
روزی که کند دوست قبولم به غلامی
آن روز کنم خواجگی روی زمین را
❈۶❈
گر ساکن آن کوی شود جان فروغی
بیرون کند از سر هوس خلد برین را
کامنت ها