فروغی بسطامی:پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
❈۱❈
پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام
❈۲❈
سینه چاکان محبت همه دانند که من
سپر انداختهٔ تیغ دو ابروی توام
نتوان کام مرا داد به دشنامی چند
که همه عمر ثناخوان و دعاگوی توام
❈۳❈
آن چنان پیش رخت ساخت پراکنده دلم
که پراکندهتر از مشک فشان موی توام
گر چه در چشم تو مقدار ندارم لیکن
این قدر هست که درویش سر کوی توام
❈۴❈
من که در گوش فلک حلقه کشیدم چو هلال
حالیا حلقه به گوش خم گیسوی توام
ای قیامت ز قیام تو نشانی، برخیز
که به جان در طلب قامت دلجوی توام
❈۵❈
آخر ای آتش سوزان فروغی تا چند
دل سودازده هر لحظه کشد موی توام
کامنت ها