فروغی بسطامی:ما دل خود را به دست شوق شکستیم هر شکنش را به تار زلف تو بستیم
❈۱❈
ما دل خود را به دست شوق شکستیم
هر شکنش را به تار زلف تو بستیم
تا ننشیند به خاطر تو غباری
از سر جان خاستیم و با تو نشستیم
❈۲❈
از پی پیوند حلقهٔ سر زلفت
رشتهٔ الفت ز هر چه بود گسستیم
از سر ما پا مکش که با تو به یاری
بر سر مهر نخست و عهد الستیم
❈۳❈
پیک صباگر پیامی از تو بیارد
ما همه سرگشتگان باد به دستیم
بر سر زلفت به هیچ حیلتی آخر
دست نجستیم و از کمند نجستیم
❈۴❈
گر بکشند از گناه عشق تو ما را
باز نگردیم از این طریق که هستیم
گر ز تو بویی نسیم صبح نیارد
هوش نیاییم از این شراب که مستیم
❈۵❈
بندهٔ عشقیم و محو دوست فروغی
ذرهٔ پاکیم و آفتاب پرستیم
کامنت ها