فروغی بسطامی:با رقیب آمدی به محفل من برق غیرت زدی به حاصل من
❈۱❈
با رقیب آمدی به محفل من
برق غیرت زدی به حاصل من
جان به آسانی از غمت دادم
وز تو آسان نگشت مشکل من
❈۲❈
جانم از تن سفر نمیکردی
گر نمیرفتی از مقابل من
کینم انداختند در دل تو
مهرت آمیخت در دل من
❈۳❈
تشنهٔ آب زندگی بودم
خاک میخانه گشت منزل من
شوق زخم دگر به جان دارد
دل مجروح نیم بسمل من
❈۴❈
خنجری زد به سینهام قاتل
که فزون ساخت حسرت دل من
قابل تیغ او شدم آخر
کار خود کرد بخت مقبل من
❈۵❈
میدهد جان فروغی از سر شوق
هر که بیند جمال قاتل من
کامنت ها