فروغی بسطامی:خونم بتی ریخت کش داده بی چون مژگان خون ریز در ریزش خون
❈۱❈
خونم بتی ریخت کش داده بی چون
مژگان خون ریز در ریزش خون
بی باده دیدی چشمان سرمست
بی می شنیدی لبهای میگون
❈۲❈
در عهد زلفش یک جمع شیدا
در دور چشمش یک شهر مفتون
چشم و لب او هر سو گرفتهست
شهری به نیرنگ، خلقی به افسون
❈۳❈
خوبان نشینند در خانه از شرم
هر گه که آید از خانه بیرون
دل برده از من سروی که دارد
بالای دلکش، رفتار موزون
❈۴❈
خون از دل من هر شب روان است
تا طرهاش داشت قصد شبیخون
هر لحظه گردد در ملک خوبی
حسن تو بیحد، عشق من افزون
❈۵❈
کاری که او کرد با من فروغی
هرگز نکردهست لیلی به مجنون
کامنت ها