فروغی بسطامی:حلقهٔ زلف سیاهش بر رخ انور ببین آفتاب و سایه را سرگرم یکدیگر ببین
❈۱❈
حلقهٔ زلف سیاهش بر رخ انور ببین
آفتاب و سایه را سرگرم یکدیگر ببین
با سپاه غمزه بازآمد پی تسخیر دل
موکب لشکر نگر، جمعیت سلطان ببین
❈۲❈
هر کجا نقاش نقش قامت و لعلش کشید
جلوهٔ طوبی نگر، سرچشمهٔ کوثر ببین
تنگ شکر از دهان میبارد آن شیرین پسر
شکر اندر پسته بنگر، پسته در شکر ببین
❈۳❈
تا مگر در دامن محشر بگیرم دامنش
چاک دامان مرا تا دامن محشر ببین
هر دو عالم را به یک ضربت به خون آغشته ساخت
قوت بازو نگر، خاصیت خنجر ببین
❈۴❈
هر دم از فیض لب ساقی شراب لعل را
نشهٔ دیگر نگر، خاصیت خنجر ببین
گر ندیدی قبض و بسط عشق را بر یک بساط
گریهٔ مینا نگر، خندیدن ساغر ببین
❈۵❈
گر ندیدی شاخسار خشک هنگام بهار
در بهار عشق کامم خشک و چشمم تر ببین
تنگ دستان در بهای وصل او سر میدهند
بی نوایان را هوای سلطنت بر سر ببین
❈۶❈
هیچ دوری جام امید فروغی می نداشت
گردش گردون نگر، بیمهری اختر ببین
کامنت ها