فروغی بسطامی:پرده برانداختی، چهره برافروختی میکده را ساختی، صومعه را سوختی
❈۱❈
پرده برانداختی، چهره برافروختی
میکده را ساختی، صومعه را سوختی
من صفتی جز وفا هیچ نیاموختم
تو روشی جز جفا هیچ نیاموختی
❈۲❈
بر سر اهل وفا سایه نینداختی
غیر متاع جفا مایه نیندوختی
تا دل من در غمت جامهٔ جان چاک زد
چشم امید مرا از دو جهان دوختی
❈۳❈
ای دم باد صبا خواجه ما را بگو
بندهٔ خود را به هیچ بهر چه بفروختی
با تو فروغی مگر دم زده از درد خویش
کز سخن ناخوشش سختتر افروختی
کامنت ها