فروغی بسطامی:کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی دعای او به در دیر مستجابستی
❈۱❈
کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی
دعای او به در دیر مستجابستی
به مستی از لب دردیکشی شنیدم دوش
که چاره همه دردی شراب نابستی
❈۲❈
فغان که پرده ز کارم فکند پنجه عشق
هنوز چهره معشوق در حجابستی
نصیبم آن صف مژگان نشد به بیداری
هنوز طالع برگشتهام به خوابستی
❈۳❈
شبی نظاره بدان شمع انجمن کردم
هنوز ز آتش دل دیدهام پرآبستی
به گریه گفتمش از رخ نقاب یک سو نه
به خنده گفت که خورشید در سحابستی
❈۴❈
زکانه بوسه زند پای شه سواری را
که با تو از مدد بخت همرکابستی
به خاک ریختهای خون بیگناهان را
مگر به کیش تو خون ریختن ثوابستی
❈۵❈
خوشا به حال شهیدی که در صف محشر
به خون ناحق او ناخنت خضابستی
حدیث قند نشاید بر دهان تو گفت
که در میانهٔ این هر دو شکر آبستی
❈۶❈
فروغی از اثر پرتو محبت دوست
کمین تجلی من ماه و آفتابستی
کامنت ها