گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فروغی بسطامی:زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری من و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گری

❈۱❈
زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری من و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گری
چون همه وضع جهان گذران در گذر است مگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سری
❈۲❈
تا کی از شعبدهٔ دور فلک خواهد بود بادهٔ عیش به جام من و کام دگری
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
❈۳❈
تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
❈۴❈
سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری
❈۵❈
بیستون تاب دم تیشهٔ فرهاد نداشت عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری
پری از شرم تو در پرده نهان شد وقتی که برون آمدی از پرده پی پرده‌دری
❈۶❈
شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه تو به خوش منظری و بنده صاحب نظری
آفتاب فلک عدل ملک ناصردین که ازو ملک ندیده‌ست به جز دادگری
❈۷❈
آن که تا دست کرم گسترش آمد به کرم تنگ دستی نکشیدیم ز بی سیم و زری
تا فروغی خط آن ماه درخشان سر زد فارغم روز و شب از فتنه دور قمری

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۴۸۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

شهرام بنازاده
2015-10-03T17:53:29
شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاهبه نظر" شدیم" صحیح تر است
کامبیز درودیان
2016-06-05T07:59:13
بی شک شاعر تحت تاثیر این غزل حضرت مولانا، غزل خویش را سروده است:آن نفسی که باخودی، یار چه خار آیدت! وآن نفسی که بی‌خودی، یار چه کار آیدت!آن نفسی که باخودی، خود تو شکار پشه‌ای وآن نفسی که بی‌خودی، پیل شکار آیدتآن نفسی که باخودی، بستهٔ ابر غصه‌ای وآن نفسی که بی‌خودی، مه به کنار آیدتآن نفسی که باخودی، یار کناره می‌کند وآن نفسی که بی‌خودی بادهٔ یار آیدتآن نفسی که باخودی، همچو خزان فسرده‌ای وآن نفسی که بی‌خودی دی چو بهار آیدتجملهٔ بی‌قراریت از طلب قرار توست طالب بی‌قرار شو، تا که قرار آیدتجملهٔ ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ار کنی، زهر گوار آیدتجملهٔ بی‌مرادیت از طلب مراد توست ور نه همه مرادها همچو نثار آیدتعاشق جور یار شو، عاشق مهر یار نی تا که نگار نازگر عاشق زار آیدتخسرو شرق شمس‌دین از تبریز چون رسد از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت
سیدمحمد
2016-04-25T13:04:34
حسن سلطانی جان اشتباه است فروغی نام شاعر استنمی گوید فروغ خط آن ماه ، خطاب به خودش می گوید ای فروغی تا خط آن ماه سر زد. تا بر میگردد به بعد از فروغیزنده باشی
hasan soltani
2016-04-25T11:21:13
بیت اخر اینگونه مناسب تر است:تا فروغ خط آن ماه درخشان سر زدفارغم روز و شب از فتنه دور قمریوزن را فدای تخلص کرده!
hasan soltani
2016-04-25T11:15:48
f\بیت 4 از اخر اینگونه صحیح است:شهرهٔ شهر شدیم از نظر همت شاهتو به خوش منظری و بنده به صاحب نظری
مسعود عبدلی
2013-12-11T14:13:47
با سلام. این غزل بسیار زیبا را که بنده برای اولین بار از آقای ملک مسعودی خواننده خوش صدا در برنامه دستان شنیدم، حرف دل همه هنرمندان دل سوخته و عاشق است که عمری را در راه هنر و عشق ورزیدن به آن صرف کرده اند و متاًسفانه هیچکس قدر هنرشان را نمیداند و همه چیز را مسایل مادی در بر گرفته است! هنر و هنرمندی، فقط پول در آوردن و مادیات و آنهایی که بویی از هنر و احساس نبرده اند!... عاشق و اهل هنر
سید محسن
2020-01-18T15:58:10
تا فروغی ز خط ماه درخشان سر زد---هم پیشنهاد میشودجناب امیر عباس تیموری لطفا معنی سمر چیست در لغت نامه که چیزی نیست
nabavar
2020-01-18T23:30:15
بی سمر شو اشتباه استبی خبر شو که خبرهاست در این بی خبریبی اثر شو که اثرهاست در این بی اثریبی هنر شو که هنرهاست در این بی هنریبی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمریبی خبر شو / خبر هاست بی اثر شو / اثرهاستبی هنر شو / هنرهاستبی ثمرشو/ ثمرهاستسمر = افسانه و قصه که درین بیت بی معناست
ایرانی
2020-05-09T15:36:57
زنده یاد محمودی خوانساری نیز چند بیتی از این غزل زیبای فروغی بسطامی را در برنامه گلها در نهایت زیبایی خوانده اند.
بهزاد
2020-05-05T15:13:18
در مصرع دوم از بیت دوم شاید مگذر به ضم گاف به صورت مگذر ز عالم زیباتر باشد از مگذر از عالم
میلاد
2019-06-20T02:25:01
بدون شک شاه بیت این شعر بسیار زیبا این بیت است:تا زدم لاف هنر ، خواجه به هیچم نخریدبی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
nabavar
2021-02-01T20:01:46
گرامی والاتبارتا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارمبی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری جای ویرگول بعد از خویش درست است، می گوید از خویش به دَر شو تا خبر دار شوی. تا گرفتار خودی در بی خبری به سر می بری.همان است که می گوید قبل از مرگ بمیرید{ موتوا قبل أن تموتوا }
علی والاتبار
2021-02-01T15:13:21
در بیت چهارم محل صحیح ویرگول باید بعد از بی خبر باشد و نه بعد از خویش:تا شدم بی خبر، از خویش خبرها دارم...
امیرعباس تیموری
2019-01-07T08:31:30
به نظر بنده مصرع " بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری" می تواند به صورت زیر نیز نوشته شود:"بی ثمر شو که سمرهاست در این بی ثمری"
عمار
2018-01-24T20:58:45
دکتر صادق فطرت ملقب به ناشناس، خواننده افغان نیز این شعر را به زیبایی اجرا کرده است.
گنگِ خواب دیده
2023-06-11T16:01:26.6474603
زاهد و سبحه ی صد دانه و ذکر سحری من و پیمودن پیمانه و دیوانه گری.......
گنگِ خواب دیده
2023-06-12T00:25:15.0615511
تا کی از شعبده ی دور فلک خواهد بود باده ی عیش به جام من و کام دگری.....؟!