فروغی بسطامی:وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی آن هم از بخت سیه گرم عتابت دیدمی
❈۱❈
وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی
آن هم از بخت سیه گرم عتابت دیدمی
خون ناحق کشتگانت را غرامت دادمی
تیغ بر دست ار به فردای حسابت دیدمی
❈۲❈
من که مستم دایم از یاد لب میگون تو
تا چه مستی کردمی گر در شرابت دیدمی
چون پری بگرفته گو بر تن بدرد پیرهن
جامه را بدریدمی گر بی حجابت دیدمی
❈۳❈
گر به تلخی جان شیرینم نمیآمد به لب
کام دل کی از لب شیرین جوابت دیدمی
بی خبر گردیدمی از خویش تا روز جزا
گر شبی در بزم خود مست و خرابت دیدمی
❈۴❈
سجده کردی آستانم را به عزت آسمان
بی نقاب ار چهره چون آفتابت دیدمی
ثبت کردی مشتری منشور عالی جاهیم
گر سر امید خود را بر جنابت دیدمی
❈۵❈
رشتهٔ صبر مرا از هم گسستی دست عشق
هر کجا با طرهٔ پرپیچ و تابت دیدمی
روزی از دیدار جانان حاجتم گشتی روا
ای دعای نیم شب گر مستجابت دیدمی
❈۶❈
روی و لعلش دیدهای روزی فروغی بی خلاف
ور نه کی گاهی در آتش گه در آبت دیدمی
کامنت ها