فروغی بسطامی:من و عشق تو اگر کفر و اگر ایمانی من و شوق تو اگر نور و اگر نیرانی
❈۱❈
من و عشق تو اگر کفر و اگر ایمانی
من و شوق تو اگر نور و اگر نیرانی
من و زهر تو که هم زهری و هم تریاقی
من و درد تو که هم دردی و هم درمانی
❈۲❈
جلوه کن جلوه که هم ماهی و هم خورشیدی
باده ده باده که هم خلدی و هم رضوانی
من و نقش تو که هم صورت و هم معنایی
من و وصل تو که هم جانی و هم جانانی
❈۳❈
من سیه روز و سیه کار و سیه اقبالم
تو سیه زلف و سیه چشم و سیه مژگانی
نه همین دانهٔ خال تو ره آدم زد
کز سر زلف سیه دامگه شیطانی
❈۴❈
آه اگر بر دل دیوانه ترحم نکنی
تو که با سلسله زلف عبیر افشانی
گر دل از نقطهٔ خال تو بنالد نه عجب
عجب این است که در دایرهٔ امکانی
❈۵❈
مگر ای زلف ز حال دلم آگه شدهای
که پراکنده و شوریده و سرگردانی
گر پریشان شوی از زلف پری رخساری
صورت حال فروغی همه یکسر دانی
کامنت ها