گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فروغی بسطامی:بس که فرخ رخ و شکر لب و شیرین دهنی رهزن دین و دلی، خانه کن مرد و زنی

❈۱❈
بس که فرخ رخ و شکر لب و شیرین دهنی رهزن دین و دلی، خانه کن مرد و زنی
من از این بخت سیه خواجهٔ شهر جبشم تو از آن روی چو مه خسرو ملک ختنی
❈۲❈
مادر دهر نیاورد چو تو شیرینی پدر چرخ نپرورده چو من کوه کنی
دم ز کوثر نزنم تا لبت اندر نظر است یاد جنت نکنم تا تو در این انجمنی
❈۳❈
زان سر زلف دوتا دست نخواهم برداشت تا مرا جمع نسازی و پریشان نکنی
گر به ساق تو رسد سیم سرشکم نه عجب که سیه چشم و سهی قامت و سیمین ذقنی
❈۴❈
چون فلک عاقبت از بیخ بنم خواهد کند ستم است اینکه تو بنیاد مرا برنکنی
چشم ایام ندیده‌ست و نخواهد دیدن که وصال تو چو تویی دست دهد بر چو منی
❈۵❈
نزنی سایه بر آن زلف مسلسل گه رقص تا از این سلسله صد سلسله بر هم نزنی
دیده برداشتن از روی تو مستحسن نیست که به تصدیق نظر صاحب وجه حسنی
❈۶❈
هیچ دیوانه به زنجیر نگنجد به نشاط تا تو با سلسلهٔ زلف شکن برشکنی
نازت افزون شده از عجز فروغی، فریاد که ستم پیشه و عاشق کش و عاجز فکنی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۴۹۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سید محسن
2020-01-18T16:51:53
من از این بخت سیه خواجه شهر حبشم---خواجه به معنای امرد آمده که شاعر میگوید من مثل بنده سیاه حبشی هستم
کاظم ایاصوفی
2019-12-03T05:19:17
بیت دوم مصراع اول باید حبش درست باشد نه جبش ولی اطمینان ندارم
سارا
2017-09-15T19:09:00
بیت هشتم مصراع دوم واژه "تو" اضافه است، اصلاح شود به:که وصال چو تویی دست دهد بر چو منی