فروغی بسطامی:اولم رام نمودی به دل آرامیها آخرم سوختی از حسرت ناکامیها
❈۱❈
اولم رام نمودی به دل آرامیها
آخرم سوختی از حسرت ناکامیها
تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل
من وخاک در میخانه و بدنامیها
❈۲❈
چشم سر مست تو تا ساقی هشیاران است
کی توان دست کشید از قدح آشامیها
قدمی رنجه کن از سرو سمن ساق به باغ
تاصنوبر نزند لاف خوش اندامی ها
❈۳❈
میخورد مرغ دل از دوری خال و خط تو
غم بی دانگی و حسرت بیدامیها
عاقبت چشم من افتاد بدان طلعت نیک
چشم بد دور از این نیک سرانجامیها
❈۴❈
سر و پا آتشم از عشق فروغی لیکن
پختگیها نتوان کرد بدین خامیها
کامنت ها