فروغی بسطامی:خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی
❈۱❈
خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی
شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت
ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی
❈۲❈
عاشق روی تو مینازد به خیل عاشقان
پادشاهی میکند صیدی که صیادش تویی
مستی عشق تو را هشیاری از دنبال هست
بر نمیخیزد ز خواب آن سر که بالینش تویی
❈۳❈
گاو جولان مینیاید بر زمین از سرکشی
پای آن توسن که اندر خانهٔ زینش تویی
میبرم رشک نظربازی که از بخت بلند
در میان سرو قدان سرو سیمینش تویی
❈۴❈
گر ببارد اشک گلگون دیدهٔ من دور نیست
کاین گل رنگین دهد باغی که گلچینش تویی
بوستان حسن را یارب خزان هرگز مباد
تا بهار سنبل ریحان و نسرینش تویی
❈۵❈
زندگی بهر فروغی در محبت مشکل است
تا به جرم مهربانی بر سر کینش تویی
کامنت ها