فروغی بسطامی:تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست نشنید کس از سروقدان یک سخن راست
❈۱❈
تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست
نشنید کس از سروقدان یک سخن راست
هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار
هر سو نگری روی وی از پرده هویداست
❈۲❈
ماییم و جهانی که نه بیم است و نه امید
ماییم و نگاری که نه زیر است و نه بالاست
ماییم و نشاطی که نه پیدا و نه پنهان
ماییم و بساطی که نه جام است و نه میناست
❈۳❈
در پردهٔ تحقیق نه نور است و نه ظلمت
در عالم توحید نه امروز و نه فرداست
در دیر و حرم نور رخش جلوه کنان است
نازم صنمی را که هم این جا و هم آنجاست
❈۴❈
چشم من دل سوخته سرچشمهٔ خون شد
کاش آن رخ رخشنده نه میدید و نه میخواست
هم با سگ کوی تو شهان را دل الفت
هم با خم موی تو جهان را سر سوداست
❈۵❈
هم شیفتهٔ حسن تو صد واله بی دل
هم سوختهٔ عشق تو صد عاشق شیداست
هم نسخهٔ لطف از تن سیمین تو ظاهر
هم آیت جور از دل سنگین تو پیداست
❈۶❈
المنة لله که همه بزم فروغی
دلبند و دلآویز و دلآرام و دلآراست
کامنت ها