فروغی بسطامی:پیام باد بهار از وصال جانان است بیار باده که هنگام مستی جان است
❈۱❈
پیام باد بهار از وصال جانان است
بیار باده که هنگام مستی جان است
قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی
که عقل بر سر بازار عشق حیران است
❈۲❈
وجود آدمی از عشق میرسد به کمال
گر این کمال نیابی، کمال نقصان است
بقای عاشق صادق ز لعل معشوق است
حیات خضر پیمبر ز آب حیوان است
❈۳❈
به راستی همه کس قدر وصل کی داند
مگر کسی که به محنتسرای هجران است
پسند خاطر مشکل پسند جانان نیست
وگر نه جان گرانمایه دادن آسان است
❈۴❈
عجب مدار که در عین درد خاموشم
که در دیار پریچهره محص درمان است
چراغ چشم من آن روی مجلس افروز است
طناب عمر من آن موی عنبر افشان است
❈۵❈
به یاد کاکل پرتاب و زلف پر چینش
دل من است که هم جمع و هم پریشان است
مهی که راز من از پرده آشکارا کرد
هنوز صورت او زیر پرده پنهان است
❈۶❈
مه صفر ز برای همین مظفر شد
که ماه عید همایون شاه ایران است
ابوالمظفر منصور ناصرالدین شاه
که زیر رایت او آفتاب تابان است
❈۷❈
طلوع صبح جمالش فروغ آفاق است
بساط مجلس عیدش نشاط دوران است
فروغی از غزل عید شاه شادی کن
که شادکامی شاعر ز عید سلطان است
کامنت ها