فریدون مشیری:شب های تاریک شب های دلتنگ
❈۱❈
شب های تاریک
شب های دلتنگ
شب های خاموش.
*
❈۲❈
شب های زیر چتر غم
شب های دلگیر
شب های زندان،
❈۳❈
شب های زنجیر.
شب های بی فانوس مهتاب
شب های مرداب
شب های سردِ برگ ریزان
❈۴❈
شب های درد مردمی در خود گریزان
شب های پشت پرده نُه توی ظلمت
شب های غربت
❈۵❈
شب های کُنجِ انزوا، بی ذره ای نور
شب های مجبور
شب های مرگ زندگی
❈۶❈
شب های بیداد
شب های فریاد.
*
❈۷❈
شب ها که چون آوای تندر، نعره ی تیر
جان می شکافد هر زمان تا بانگ شبگیر
شب ها که وحشت می خروشد بر در و بام
❈۸❈
شب های سرسام
شب ها که راه کهکشان
از هُرمِ آتش
سرخ رنگ است.
❈۹❈
شب ها که جنگ است!
شب ها که می لرزد زمین، هر لحظه صد بار
شب ها که قلب کودکان می افتد از کار،
❈۱۰❈
شب های رگبار
شب ها که برقِ شعله افکن، دود باروت
ره می گشاید تا بلندای ستاره.
❈۱۱❈
شب های سنگر های خونین
شب های پیکر های پاره
شب ها که در پهنای بی آرام کارون
❈۱۲❈
دیگر نه آب است این
که: لب پَر میزند خون!
شب های غمناک
❈۱۳❈
شب ها که خیل بیگناهان
چون برگ میافتد بر خاک
شب های تلخ بردباری
شب های سنگین و سیاه سوگواری
❈۱۴❈
شب های که قوتِ مادران چشم بر در
با روح مالامالِ اندوه
بغض است و فریاد
❈۱۵❈
«وای» است و زاری.
شب های حیرت.
شب های حسرت.
❈۱۶❈
در تنگنایی این چنین تاریکِ تاریک
جان را امیدی زنده می دارد که فردا
-فردای نزدیک-
❈۱۷❈
این خلقِ خاموش
با صبح پیروزی کشد بانگ رهایی
پر می گشاید در بهشت روشنایی.
کامنت ها