فریدون مشیری:باغ بود، اما، فضایش سهمناک باغ، اما، سروهایش سر فرو برده به خاک!
❈۱❈
باغ بود، اما، فضایش سهمناک
باغ، اما، سروهایش سر فرو برده به خاک!
باغ، اما، سنگ بر جای چمن، روییده در هم
❈۲❈
تنگ، تنگ
باغ ,اما,نارون ها نسترن ها زیر سنگ!
*
❈۳❈
با، اما عطر نابودی در آن مزد نفس
باغ، اما مرغ خاموشی در آن می خواند و بس
باغ، اما خاک صحرای عدم در چشم برگ
باغ، اما، هر قدم پیغامی از دنیای مرگ!
❈۴❈
*
ژرفنای خاک بود جانِ بسیاران در او
ناله های باد و گیسو کندن باران دراو
❈۵❈
آتش دل های یاران در غم یاران او!
*
ای کدامین دست نا پیدا درین هفت آسمان!
❈۶❈
تا کجا می گستری این دام را؟
تا یه کی می پروری این مرگ خون آشام را؟
کی به پایان می رسانی این ربودن های بی هنگام را؟
*
❈۷❈
سنگ را می شست باران تا بشوید نام را!
کامنت ها