گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فریدون مشیری:در سوگ مرد مردان ، از درد می گدازم .

❈۱❈
در سوگ مرد مردان ، از درد می گدازم .
اشکی نمی فشانم . شعری، نمیتوانم !
❈۲❈
جان، نه، که این دوارِ جنون است در سرم
خون، نه، که شعله های مذاب است در تنم *
❈۳❈
اینجا هزار صاعقه افتاده است.
اینجا هزار خورشید، ناگاه خاموش گشته است
❈۴❈
اینجا هزار مرد، نه، صدهزار مرد از پا درآمده ست !
در سوگِ مردِ مردان
❈۵❈
از درد می گدازم آن جان تابناک نباشد؟
باور نمی کنم. *
❈۶❈
از قله های شرق
مانندِ آفتاب برآمد تنها.
❈۷❈
تنهاتر از تمامی تنهایان فرهادوار تیشه به کف، راه می گشود،
هر واژۀ کلامش، یک شاخه نور بود،
❈۸❈
هر نقطۀ پیامش، یگ گردباد آتش!
*
❈۹❈
می رفت و برج و باروی بیداد بشکند.
می رفت توده های پریشان خلق را از تنگنای رنج اسارت رها کند.
❈۱۰❈
*
اهریمنان عالم،
❈۱۱❈
همداستان شدند! توفان و سیل و موج و تلاطم
شمشیر میزدند که : تاراج ! فریاد می کشید که :
❈۱۲❈
ــ « مَردُم »!
*
❈۱۳❈
بسیار تیرها که رها شد به پیکرش
بسیار سنگ ها که شکستند بر سرش او، همچنان رهایی مردم را
❈۱۴❈
فریاد می کشید.
*
❈۱۵❈
در دره های شرق خودکامگان ظلمت
خورشید را به بند کشیدند خورشید در قفس!
❈۱۶❈
چون شیر می خروشید تا آخرین نفس .
*
❈۱۷❈
فریادهای او
در لحظه های آخر در های و هوی سنگدلان گم بود .
❈۱۸❈
امّا، هنوز ، بر لب لرزانش
یک حرف بود ، آن هم :
❈۱۹❈
مَردُم بود !
*
❈۲۰❈
در سوگ مرد مردان شعری نمی توانم .

فایل صوتی آواز آن پرنده غمگین یک گردباد آتش

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها