گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فریدون مشیری: برگ ها از شاخه می افتاد، من ، تنهایِ تنها، راه می رف...

❈۱❈
برگ ها از شاخه می افتاد، من ، تنهایِ تنها، راه می رفتم
در کنارِ برکه ای، پوشیده ازباران برگ
❈۲❈
شاید این افسوس را، با باد می گفتم: ــ آه، این آینه را
این برگ های خشک، پوشانده است.
❈۳❈
آن صفا،آن روشنایی در غبار تیرگی مانده ست
تاکجا مهرِ بهاران، پرده از رخسار این آیینه بردارد
❈۴❈
چهرهء او را به دست نور بسپارد... *
روزهای زندگی مثل برگ از شاخه می افتاد و من،
❈۵❈
همچنان تنهایِ تنها، راه می رفتم. یادها، غم های سنگین
چهرهء آیینه ی دل را کدر می کرد. شاید این فریاد را با خویش می گفتم:
❈۶❈
ــ باید این آیینه را از ظلم این ظلمت، رهایی داد.
چهرهء او را به لبخندِ امیدی تازه از نو روشنایی داد.
❈۷❈
عشق باید پرده از رخسار این آیینه بردارد چهره ی او را به دست نور بسپارد.

فایل صوتی آواز آن پرنده غمگین برکه

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها