فریدون مشیری:ندیده ای که حباب، به یک تلنگُرِ باد،
❈۱❈
ندیده ای که حباب،
به یک تلنگُرِ باد،
به چشم هم زدنی، محو می شود ناگاه؟
❈۲❈
چه اتفاقی باید بیفتد،
ای همراه
که من بدانم و تو
که عمر و هستی ما
❈۳❈
حباب وار، بر این موج خیز می گذرد؟
*
❈۴❈
حباب را نفسی هست تا دهد از دست.
من و تو را،
ــ ای داد ــ
کجا مجال نفس، در نفس،
❈۵❈
درین بیداد،
درین تهاجم دود،
درین سموم سیاه،
که همچون باد خزان، برگ ریز می گذرد!
❈۶❈
*
فریبِ صفحهء تقویم را به هیچ انگار.
❈۷❈
حساب روز شب و ماه و سال را بگذار،
حسابِ لحظه نگهدار،
که چون فراریِ پا در گریز، می گذرد
چون «می گذرد» ها
❈۸❈
«گذشت» شد ناگاه؟!
چه اتفاقی باید بیفتد، ای همراه،
که این حباب بر احوال خود شود آگاه
که لحظه ای دگر «این نیز»
❈۹❈
نیز می گذرد!
کامنت ها