فریدون مشیری:بر صلیبم، میخکوب!
❈۱❈
بر صلیبم،
میخکوب!
خون چکد از پیکرم، محکوم باورهای خویش.
بودهام دیروز هم آگاه، از فردای خویش.
❈۲❈
مهرورزی کم گناهی نیست! میدانم،
سزاوارم، رواست.
❈۳❈
آنچه بر من میرسد، زین ناسزاتر هم سزاست
در گذرگاهی که زور و دشمنی فرمانرواست.
مهرورزی کم گناهی نیست!
❈۴❈
کم گناهی نیست عمری، عشق را،
چون برترین اعجاز، باور داشتن.
پرچم این آرمان پاک را
❈۵❈
در جهان افراشتن.
پاسخ آن، این زمان:
تن فرو آویخته!
با نای بی آوای خویش!
❈۶❈
ساقة نیلوفری رویید در مرداب زهر!
ای همه گلهای عطر آگین رنگین!
این جسارت را ببخشایید بر او،
❈۷❈
این جسارت را ببخشایید!
جرم نابخشودنی این است:
«ننشستی چرا بر جای خویش؟»
❈۸❈
جای من بالای این دار است با این تاج خار!
در گذرگاه شما،
این تاج، تاج افتخار.
❈۹❈
جای من، تا ساعتی دیگر، ازین دنیا جداست،
جای من دور از تباهیهای دنیای شماست؛
ای همه رقصان
درون قصر باورهای خویش!
کامنت ها