فریدون مشیری:در آن ستاره کسی ست که نیمه شب‌ها همراه قصه‌های من است
❈۱❈
در آن ستاره کسی ست
که نیمه شب‌ها همراه قصه‌های من است
ستاره‌های سرشک مرا، که می بیند
به رمز و راز و نگاه و اشاره می پرسد
❈۲❈
که آن غبار پریشان چه جای زیستن است؟
در آن ستاره کسی‌ست
که در تمامی این کهکشان سرگردان
❈۳❈
چو قتلگاه زمین، دوزخی ندیده هنوز
چنین که از لب خاموش اشک او پیداست
میان دوزخیان نیز، کارگاه قضا
شکسته بال‌تر از ما نیافریده هنوز!
❈۴❈
در آن ستاره کسی‌ست
که نیک می بیند
نه سرخی شفق
❈۵❈
این خون بیگناهان است
که همچو باران از تیغ‌های کین جاری‌ست
نه بانگ هلهله
فریاد دادخواهان است
❈۶❈
که شعله‌وار به سرتاسر زمین جاری‌ست
نه پایکوبی و شادی که جنگ تن به‌تن است
همه بهانه دین و فسانه وطن است
❈۷❈
شرار فتنه درین جا نمی‌شود خاموش
که تیغ‌ها همه تازه است و
کینه‌ها کهن است.
❈۸❈
هجوم وحشی اهریمنان تاریکی‌ست
ز بام و در، که به خشم و خروش می بندند
به روی شب‌زدگان روزن رهایی را
سیه‌دلان سمتگر به قهر تکیه زدند
❈۹❈
به زیر نام خدا مسند خدایی را
چنین که پرتو مهر
به خانه خانه این ملک می‌شود خاموش
❈۱۰❈
دگر به خواب توان دید روشنایی را
میان این همه جان به خاک غلتیده
چگونه خواب و خورم هست؟!
❈۱۱❈
شرم می‌کشدم
چگونه باز نفس می‌کشم، نمی‌دانم.
چگونه در دل مرداب‌های حیرت خویش
❈۱۲❈
صبور و ساکت و دل‌مرده، زنده می‌مانم؟!
شبانگهان که صفیر گلوله تا دم صبح
هزار پاره کند لحظه لحظه خواب مرا
خیال حال تو، ای پاره پاره خفته به خاک
❈۱۳❈
به دست مرگ سپارد توان و تاب مرا
تنت، که جای به جا، چشمه چشمه خون شد
به رنگ چشمه خون کرد آفتاب مرا
در آن ستاره کسی‌ست
❈۱۴❈
که جز نگاه پریشان او درین ایام
کسی نمی‌دهد از آسمان جواب مرا
به سنگ حادثه، گر جام هستی تو شکست
❈۱۵❈
فروغ جان تو با جان اختران پیوست
همیشه روح تو در روشنی کند پرواز
همیشه هر جا شمع و چراغ و آینه هست
همیشه با خورشید
❈۱۶❈
همیشه با ناهید
همیشه پرتویی از چهره تو تابد باز
در آن ستاره کسی‌ست
❈۱۷❈
که نیک می‌داند
سپیده‌دم‌ها شرمنده‌اند از این همه خون
که تا گلوی برادرکشان دل‌سنگ است
یکی نمی‌برد از میان خبر به خدا
❈۱۸❈
که بین امت پیغمبران او جنگ است
یکی نمی‌کند از بام کهکشان فریاد
که جای مردم آزاده در زمین تنگ است
❈۱۹❈
در آن ستاره کسی‌ست
چون من، نشسته کنار دریچه،
تنهایی
دل گداخته‌ای،
❈۲۰❈
جان ناشکیبایی
که نیمه شب‌ها همراه غصه‌های من است
در آن ستاره، من احساس می‌کنم، همه شب
کسی به ماتم این خلق، در گریستن است.
کامنت ها