فریدون مشیری:البرز سالخورده، مانند زال زر موی سپید را
❈۱❈
البرز سالخورده، مانند زال زر
موی سپید را
افشانده تا کمر
رنجیده از سپهر
❈۲❈
برتافته نگاه خود از روی ماه و مهر
بر زیر پای خویش
میافکند نگاه
❈۳❈
بر چهره گداخته، سیلاب اشک را
شاید به بیگناهی خود میکند گواه
❈۴❈
سیمرغ سالهاست که از بام قلههایش
پرواز کرده است
پرهای چارهگر را
همراه برده است
❈۵❈
فر هما که بر سر او سایه میفکند
اورنگ خویش را به کلاغان سپرده است!
در زیر پای او
❈۶❈
قومی ستم کشیده، پریشان و تیرهروز
در چنگ ناکسان تبهکار کینهتوز
جان می کند هنوز!
❈۷❈
این قوم سرفراز غرورآفرین، دریغ
دیریست کز تهاجم دشمن، فریب دوست!
چون لشکری رها شده، از هم گسیخته!
جمعی به دار شده، جمعی گریخته!
❈۸❈
وان همت و غرور فلکسای قرنها
بر خاک ریخته!
وین جمع بازمانده گم کرده اصل خویش
❈۹❈
خو کرده با حقارت تسلیم
نومید و ناتوان
دربند آب و نان!
❈۱۰❈
البرز سالخورده، افسرده و صبور
جور سپهر را
بر جان دردمندش
هموار میکند
❈۱۱❈
گاهی نظر در آینه قرنهای دور
گاهی گذر به خلوت پندار میکند:
- «آیا کدام تندر،
این جمع خفته را
❈۱۲❈
بیدار می کند؟
آیا کدام رستم، افراسیاب را
در حلقه کمند گرفتار میکند؟
آیا کدام کاوه، ضحاک را به دار نگونسار میکند؟
❈۱۳❈
آیا کدام بهرام، آیا کدام سام،
آیا کدام گمنام...؟»
البرز سالخورده
❈۱۴❈
در پیچ و تاب گردش ایام،
رنجیده از سپهر
برتافته نگاه خود از روی ماه و مهر
بر زیر پای خویش
❈۱۵❈
می افکند نگاه،
تا کی طلایهدار رهایی رسد ز راه؟
کامنت ها