فریدون مشیری: دو خورشید زرد می دمید از بلندای بام
❈۱❈
دو خورشید زرد
می دمید از بلندای بام
بر آن پرده روشن لاجورد
چو از بام ایوان می افراخت قد
❈۲❈
چو از لای پیچک می افروخت چشم
به گنجشک ها
درمی افکند هول
ز پروانه ها بر می انگیخت گرد
❈۳❈
سبک مخملی بود هنگام مهر
گران آتشی بود هنگام خشم
هم آهنگ باد
به وقت گریز
❈۴❈
همانند برق
به گاه نبرد
پلنگی که ناگه فرو می جهید
❈۵❈
چو آوار از آٍمان بردرخت
کنون پیش پایم فتاده ست زار
شکسته ست سخت
دو خورشید زردش به حال غروب
❈۶❈
نگاهش گلی زیر پای تگرگ
تنش گوییا از بلندای بام
فروجسته
اما نه روی شکار
❈۷❈
که درکام مرگ
سحرها هنوز
سحرها همیشه
دو خورشید زرد
❈۸❈
بر آن پرده لاجورد
کامنت ها