فریدون مشیری:بی صدا شب تا سحر یاران خود را خواند و گرد آورد
❈۱❈
بی صدا شب تا سحر
یاران خود را خواند و گرد آورد
جا به جا
در راه ها
❈۲❈
بر شاخه ها
بر بام گسترد
صبحگاهان
شهر سرتا پا سیاه از
❈۳❈
تیرگی های گنهکاران
ناگهان چون نوعروسی در پرندین پوشش پاک سپید تازه
سر بر کرد
شهر اینک دست نیروهای نورانی است
❈۴❈
در پس این چهره تابنده
اما
باطنی تاریک دودآلود ظلمانی است
گر بخواهد خویشتن را زین پلیدی هم بپیراید
❈۵❈
همتی بی حرف همچون برف می باید
کامنت ها