فریدون مشیری:دل خزان زده ام باغِ ارغوان شده است بهشت خاطر فرسوده ام جوان شده است
❈۱❈
دل خزان زده ام باغِ ارغوان شده است
بهشت خاطر فرسوده ام جوان شده است
همای بخت به گرد سرم کند پرواز
زلالِ شوق به رگ های جان روان شده است
❈۲❈
پس از چه مایه صبوری، سکوت، تنهایی
دوباره بلبل طبعم ترانه خوان شده است.
مگر که دوست به فریاد دادخواه رسید
که این خموش، ز سر تا به پا زبان شده است!
❈۳❈
دوباره چشمهء لبخند او فروزان است
تنم ز گرمی این آفتاب، جان شده است!
چه روی داده مگر؟بانگ برزدم، گفتم
مگر که آن مه بی مهر، مهربان شده است؟
❈۴❈
به مژده، جان و دل و دیده، یک صدا گفتند:
دوباره عشق در این خانه میهمان شده است.
کامنت ها