فریدون مشیری:گردونهء بهار، که با صد هزار گل،
❈۱❈
گردونهء بهار،
که با صد هزار گل،
در صد هزار رنگ
با نور مهر، زینت و زیور گرفته بود
❈۲❈
از درّه های ساکتِ پر برف می گذشت
*
در درّه های سرد و برهنه
در باغ های زرد و خزان دیده
❈۳❈
می گشت.
*
❈۴❈
زیبا، ظریف، دختر افسونگر بهار
یک شاخه گل به دست،
هر برگ آن هزار ستاره،
بر هرچه می نواخت،
❈۵❈
تنها به یک اشاره،
باغی پر از ستاره و گل می ساخت!
*
❈۶❈
افسونگری است آیا ؟
یا معجزه ست این که ازین شاخه های خشک
سرما چشیده، یخ زده،
❈۷❈
پژمرده و کبود
این شاخه های پر گل
این برگ های رنگین
این باغ های غرق شکوفه
❈۸❈
این روح، این نشاط
این ازدحام جاری گنجشک های مست
این بوی عشق،
بوی امید و نوید و مهر
❈۹❈
این چهره های روشن
این خنده های شاد؛
افسونگری است آیا؟
یا معجزه ست؟
❈۱۰❈
*
❈۱۱❈
بر این ظریف زیبا
ز ما درود باد!
کامنت ها