فریدون مشیری:تا سحر از پشت دیوار شب، این دیوار ظلمتپوش
❈۱❈
تا سحر از پشت دیوار شب،
این دیوار ظلمتپوش
دم به دم پیغام سرخ مرگ
می رسد برگوش.
❈۲❈
من به خود می پیچم از پژواک این پیغام
من به دل می لرزم از سرمای این سرسام
من فرو می ریزم از هم.
❈۳❈
می شکافد قلب شب را نعرة رگبار
می جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد
وز پی آن نالههای درد
❈۴❈
می پچید میان کوچههای سرد
زیر این آوار
تا ببینم آسمان، هستی، خدا
❈۵❈
خوابند یا بیدار
چشم میدوزم به این دیوار
این دیوار ظلمتپوش
وز هجوم درد
❈۶❈
میروم از هوش
آه! آنجا:
هر گلوله میشود روشن
❈۷❈
یک ستاره می شود خاموش!
کامنت ها