فریدون مشیری:ای ستارهها که از جهان دور چشمتان به چشم بیفروغ ماست
❈۱❈
ای ستارهها که از جهان دور
چشمتان به چشم بیفروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیدهاید؟
در میان آبی زلال آسمان
❈۲❈
موج دود و خون و آتشی ندیدهاید؟
این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رهاست
❈۳❈
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در پیتباهی شماست!
گوشتان اگر به نالهٔ من آشناست،
❈۴❈
از سفینهای که میرود به سوی ماه،
از مسافری که میرسد ز گرد راه،
از زمین فتنهگر حذر کنید!
پای این بشر اگر به آسمان رسد
❈۵❈
روزگارتان چو روزگار ما سیاست
ای ستارهای که پیش دیدهٔ منی
باورت نمیشود که در زمین،
❈۶❈
هرکجا به هر که میرسی،
خنجری میان پشت خود نهفته است!
پشت هر شکوفهٔ تبسمی،
خار جانگزای حیلهای شکفته است!
❈۷❈
آنکه با تو میزند صلای مهر،
جز به فکر غارت دل تو نیست!
گر چراغ روشنی به راه توست،
❈۸❈
چشم گرگ جاودان گرسنهای است!
ای ستاره
ما سلاممان بهانه است
❈۹❈
عشقمان دروغ جاودانه است!
در زمین زبان حق بریدهاند،
حق، زبان تازیانه است!
وانکه با تو صادقانه درددل کند،
❈۱۰❈
های های گریهٔ شبانه است!
ای ستاره باورت نمیشود:
در میان باغ بیترانهٔ زمین
❈۱۱❈
ساقههای سبز آشتی شکسته است
لالههای سرخ دوستی فسرده است
غنچههای نورس امید
لب به خنده وانکرده، مرده است!
❈۱۲❈
پرچم بلند سرو راستی
سر به خاک غم سپرده است!
ای ستاره، باورت نمیشود:
❈۱۳❈
آن سپیدهدم که با صفا و ناز
در فضای بیکرانه میدمید،
دیگر از زمین رمیده است
این سپیدهها سپیده نیست
❈۱۴❈
رنگ چهرهٔ زمین پریده است!
آن شقایق شفق که میشکفت
عصرها میان موج نور،
❈۱۵❈
دامن از زمین کشیده است
سرخی و کبودی افق
قلب مردم به خاک و خون تپیده است!
دود و آتش به آسمان رسیده است!
❈۱۶❈
ابرهای روشنی که چون حریر،
بستر عروس ماه بود،
پنبههای داغهای کهنه است!
❈۱۷❈
ای ستاره، ای ستارهٔ غریب!
از بشر مگوی و از زمین مپرس
زیر نعرهٔ گلولههای آتشین
❈۱۸❈
از صفای گونههای آتشین مپرس
زیر سیلی شکنجههای دردناک
از زوال چهرههای نازنین مپرس
پیش چشم کودکان بیپناه
❈۱۹❈
از نگاه مادران شرمگین مپرس
در جهنمی که از جهان جداست
در جهنمی که پیش دیدهٔ خداست
از لهیب کورهها و کوه نعشها
❈۲۰❈
از غریو زندهها میان شعلهها
بیش از این مپرس
بیش از این مپرس
❈۲۱❈
ای ستاره، ای ستارهٔ غریب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفتهایم
پس چرا به داد ما نمیرسد؟
❈۲۲❈
ما صدای گریهمان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمیرسد؟
بگذریم ازین ترانههای درد
❈۲۳❈
بگذریم ازین فسانههای تلخ
بگذر از من ای ستاره، شب گذشت
قصهٔ سیاه مردم زمین
بسته راه خواب ناز تو
❈۲۴❈
میگریزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بینیاز تو!
ای که دست من به دامنت نمیرسد
❈۲۵❈
اشک من به دامن تو میچکد
با نسیم دلکش سحر
چشم خستهٔ تو بسته میشود
❈۲۶❈
بی تو در حصار این شب سیاه
عقدههای گریهٔ شبانهام
در گلو شکسته میشود
شب به خیر...!
کامنت ها