فریدون مشیری:با شبنم اشک من ای نیلوفر شب گلبرگهای خویش را شادابتر کن
❈۱❈
با شبنم اشک من ای نیلوفر شب
گلبرگهای خویش را شادابتر کن
هر صبح از دامان خود
خاکسترم را
❈۲❈
برگیر و در چشمان بخت بیهنر کن
ای صبح! ای شب! ای سپیدی! ای سیاهی!
ای آسمان جاودان خاموش دلتنگ!
ای ساحل سبز افق!
❈۳❈
ای کوه! ای بلند!
ای شعر!
ای رنج! ای یاد!
ای غم که دست مهربانت جاودانه
❈۴❈
چون تاج زرین بر سرم بود!
بازیچهٔ دست شما فرسود، فرسود
ای خیمهشببازان افلاک!
ای چهرهپردازان چالاک!
❈۵❈
وقت است صندوق عدم را درگشایید
بازیچهٔ فرسوده را پنهان نمایید
ای دست ناپیدای هستی!
بازیچه چون فرسوده شد، بازیچه نو کن
❈۶❈
ای مرگ با آن داس خونین!
این ساقهٔ پژمرده را دیگر درو کن
ای آدمکسازان بیباک!
ای خیمهشببازان افلاک!
❈۷❈
ای چهرهپردازان چالاک!
من هدیه آوردم بهار و بابکم را
دنبال این بازیچههای نو بیایید
ای دست ناپیدای هستی!
❈۸❈
با اولین لبخند فردا،
خورشید خونین را بیفروز
مهتاب غمگین را بیاویز
در پردهٔ رنگین تزویر
❈۹❈
با نغمهٔ نیرنگ تقدیر
چون هفتهها و ماهها و قرنها پیش
این آدمکهای ملول بیگنه را
هر جا به هر سازی که میخواهی برقصان
❈۱۰❈
تو ماندهای با این همه رنگ
من میروم با آخرین حرف
ای خیمهشبباز!
در غربت غمگین و دردآلود این خاک،
❈۱۱❈
آزادهای زندانی توست
قربانی قهر خدا، نامش محبت
زنجیر از پایش جدا کن
او را چو من از دام تزویرت رها کن
❈۱۲❈
همراه این آزردهٔ درد آشنا کن
کامنت ها