گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فریدون مشیری:تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است!

❈۱❈
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است!
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست! چگونه جای تو در جان زندگی سبز است!
❈۲❈
* هنوزپنجره باز است.
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری. درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
❈۳❈
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند.
* تمام گنجشکان
❈۴❈
که درنبودن تو مرا به باد ملامت گرفته اند؛
ترا به نام صدا می کنند! هنوز نقش ترا از فرازِ گنبدِ کاج
❈۵❈
کنار باغچه، زیر درخت ها،
لب حوض درونِ آینهء پاک آب می نگرند
❈۶❈
* تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنینِ شعرِ تو مگاه تو درترانهء من. تو نیستی که بیبنی، چگونه می گردد
❈۷❈
نسیم روح تو در باغِ بی جوانه من. *
چه نیمه شب ها، کز پاره های ابر سپید به روی لوح سپهر
❈۸❈
تو را، چنانکه دلم خواسته است، ساخته ام! چه نیمه شب ها ــ وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر به چشم همزدنی
❈۹❈
میان آن همه صورت ترا شناخته ام! *
به خواب می ماند، تنها، به خواب می ماند
❈۱۰❈
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو می گویم
❈۱۱❈
تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار جواب می شنوم.
* تو نیستی که ببینی، چگونه، دور از تو
❈۱۲❈
به روی هرچه دیرن خانه ست غبار سربیِ اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی، دل رمیدهء من به جز تو، یاد همه چیز را رهاکرده است.
❈۱۳❈
غروب هایغریب در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین، ستاره بیمار است
❈۱۴❈
دو چشم خستهء من در این امید عبث
دو شمع سوخته جانِ همیشه بیدار است تو نیستی که ببینی!

فایل صوتی از خاموشی تو نیستی که ببینی

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها