فریدون مشیری:همه می پرسند چیست در زمزمه مبهم آب
❈۱❈
همه می پرسند
چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید
❈۲❈
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد
اینگونه به ژرفای خیال
❈۳❈
چیست در خلوت خاموش کبوترها
چیست در کوشش بی حاصل موج
چیست در خندهء جام
که تو چندین ساعت
❈۴❈
مات و مبهوت به آن می نگری
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
❈۵❈
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
نه به این آتش سوزنده که
لغزیده به جام
❈۶❈
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
❈۷❈
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
بغض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
❈۸❈
همه را میشنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
❈۹❈
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
❈۱۰❈
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
❈۱۱❈
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها
تو بخند
❈۱۲❈
اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر تو ببند تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
❈۱۳❈
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
❈۱۴❈
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
کامنت ها