فریدون مشیری:قفسی باید ساخت هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست،
❈۱❈
قفسی باید ساخت
هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست،
با پرستوها،
و کبوترها
❈۲❈
همه را باید یکجا به قفس انداخت!
روزگاری است که پرواز کبوترها
در فضا ممنوع است.
❈۳❈
که چرا
به حریمِ حرمِ جت ها خصمانه تجاوز شده است!
روزگاری است که خوبی خفته است
❈۴❈
و بدی بیدار است.
و هیاهوی قناری ها،
خواب جت ها را آشفته است!
❈۵❈
غزل «حافظ» را می خواندم:
«مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو»
تا به آنجا که وصیت می کرد:
«گر روی پاک و مجرد چومسیحا به فلک
❈۶❈
از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو»
دلم از نام مسیحا لرزید
از پس پردهء اشک
❈۷❈
من مسیحا را بالای صلیبش دیدم
با سرخم شده بر سینه که باز
به نکو کاری، پاکی، خوبی
عشق می ورزید.
❈۸❈
و پسر هایش را
که چه سان «پاک و مجرد»! به فلک تاخته اند
و چه آتش ها هر گوشهبه پا ساخته اند
و برادرها را خانه برانداخته اند!
❈۹❈
دود در «مزرعهء سبز فلک» جاری است.
تیغه نقره «داس مه نو» زنگاری است،
و آنچه هنگام درو حاصل ماست؛
❈۱۰❈
لعنت و نفرت و بیزاری است!
روزگاری است که خوبی خفته است
و بدی بیدار است
❈۱۱❈
و غزل های قناری ها
خواب جت ها را آشفته است!
غزل «حافظ» را می بندم
❈۱۲❈
از پس پردهء اشک،
خیره در مزرعه خشک فلک می نگرم
می بینم:
در دل شعله و دود
❈۱۳❈
می شود «خوشه پروین» خاموش!
پیش خود می گویم:
عهد خودرایی و خود کامی ست،
عصر خون آشامی است،
❈۱۴❈
که درخشنده تر از خوشه پروین سپهر
خوشه اشک یتیمان ویتنامی است!
کامنت ها