فریدون مشیری:به پیش روی من، تا چشم یاری میکند، دریاست. چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست،
❈۱❈
به پیش روی من، تا چشم یاری میکند، دریاست.
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست،
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا، دلم تنهاست،
❈۲❈
وجودمبسته در زنجیر خونین تعلق هاست!
خروش موج با من می کند نجوا:
ــ که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت،...
❈۳❈
*
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکَنَم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
❈۴❈
به آن نادیده ساحل افکنم نیست.
کامنت ها