فریدون مشیری:باز کن پنجرهها را، که نسیم روز میلاد اقاقی ها را
❈۱❈
باز کن پنجرهها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
❈۲❈
روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست.
*
همه چلچله هابرگشتند
❈۳❈
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس
هدیهٔ جشن اقاقیها را
❈۴❈
گل به دامن کرده ست
*
باز کن پنجرهها را ای دوست
هیچ یادت هست
❈۵❈
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
*
❈۶❈
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینهء گلهای سپید
❈۷❈
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
*
حالیا معجزه ء باران را باور کن
❈۸❈
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهء تنگ
با همین دست تهی
❈۹❈
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد!
*
خاک جان یافته است
❈۱۰❈
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را
❈۱۱❈
باور کن
کامنت ها